به نام خالق لیلة القدر . معنی آیه : آیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفهاى (بى مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویى آشکار شده است. همچون سوالات دیگر طرح شده اشاره به هیچ بودن انسان در برابر جلال و جمال الهی می کند. البته باید بگوییم این آیه شان نزولی نیز دارد اما نمی توان گفت که تنها به آن محدود است بلکه این قرآن برای تمام زمان هاست. حال که انسان دیگر از نظر ارزشی هیچ است و طبق فرمایش مولا : (اوله نطفه و آخره جیفه) است دیگر عصیان و سر کشی از فرمان خدا چه معنی می دهد؟ به کدام دلیل و دادخواست انسان از فرمان حق تعالی سر پیچی می کند؟ در شرایطی که این دین خدا برای خود ما سودمند است و برای ما فرستاده شده است ؛ باز هم سرپیچی معنی پیدا میکند ؟ مسلما خیر . پس چرا او دشمن آشکار و خصیم خداوند شده است . خداوند که از این نافرمانی زیانی نمی بیند!! پس اولین راه برای شکستن نفس خود هیچ دیدن خود است. زیرا این نفس است که ما را به بدی امر به میکند. باشد که از فرمان خدا اطاعت کنیم که سعادت دنیا و آخرت ما در آن است.
آیا انسان ندید و نمی داند که ما او را از نطفه بی ارزشی آفریدیم و او را صاحب شعور و قدرت و نطق کردیم و او به مخاصمه آشکار برخواست . خداوند در این آیه مراحل خلقت انسان را که ابتدا نطفه ناچیز او را از آب بی ارزش سپس در جسم او روح دمیده شد و موجود ضعیف و ناتوانی بود . خداوند انسان را صاحب شعور و قدرت و تکلم ساخت و انسان نا سپاس با خالق خود به دشمنی برخواست . انسان با هر اعتقاد و مکتبی که دارد و هر دانشی که آموخته باید این حقیقت را در یابد که مراحل خلقتش چگونه بوده و به فکر واداشته شود که روز معادی هم خواهد بود.
آیا انسان ندید( نمی داند) که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او ( چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست . در این آیه قدرت خدا را نشان می دهد که از یک قطره آب و ناچیز انسانی که دارای عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار قدرت دارد می آفریند ولی این انسانی فراموشکار و مغرور نعمتهایی که ولی نعمتش به او بخشیده را فراموش می کند و به مجادله و مخاصمه با خدا بر می خیزد زهی بیخبری و خیره سری . و آفرینش نخستین خود را به دست فراموشی می سپارد که چه کسی می تواند ا ین استخوانها را زنده کند در حالی که پوسیده است .
خدایا! کاش ما و آنها که از زر و زور خود کاخ غرور بر سر ساخته و فرعون گونه سر به طغیان بر داشته اند و بدنبال ناله و نفرین بسیاری را دارند هرزگاهی تامل و بازگشتی به گذشته خود و منطوق و مفهوم آیه داشته باشند که چه بوده اند و حال این شده اند.هرچند که براستی هنوز هم چیزی نیستیم که بخواهیم نمودی در خلق و سایر مخلوقات داشته باشیم و چه به آنکه سر به طغیان در برابر خالق خود داشته باشیم.هیهات . به عزتت سوگند که همانطور که آفریدی بر می انگیزی و آنگاه است که {لا ینفع الظالمین معذرتهم }
(آیا آدمی که اکنون خصمی آشکار است نمی داند که او را از نطفه ای خلق کردیم؟) انسان مثلی زده و خلقت خود را فراموش کرده که در بار اول از نطفه خلق شده و اگر به یاد خلقت خود می بود هرگز آن مثال را نمی زد (که چه کسی استخوانها را در حالی که پوسیده شده زنده می کند؟)آری اگر انسان خلقت بار اول خود را در نظر می داشت خودش جواب این اشکال خود را می داد.
۸۱۱۲۱۰۲۱۱۳
سهشنبه 18 مهرماه سال 1385 ساعت 02:22 ب.ظ
ایا انسان ندید که او را از نطفه ای بی ارزش افریدیم و او به مخاصمه اشکار برخاست. خیلی بی جنبه ایم. این یک واقعیت است که خدا به رویمان میاورد انسان باهمه توانایی های که خدا به او بخشیده به مبارزه علیه خدا برمیخیزد و از تمام قوایی که خدا در اختیارش گذارده برای انکار خدا و در اصل دشمنی با خودش استفاده میکند
آیا انسان ندید ( نمى داند ) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او ( چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست قران نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد ، و او را به اندیشه وا مى دارد ، مى گوید : آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه مى کند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى مى تواند این حقیقت را دریابد . سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود ؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمى شود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند ، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤمنون در درون رحم مى باشد ( مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها ، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ) . بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید . آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد ، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد ، و مصداق روشن خصیم مبین شود . جالب اینکه : تعبیر خصیم مبین ( جدال کننده و پرخاشگر آشکار ) . داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف که ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اینجا ناظر است . از یکسو این کار جز از انسانى که داراى عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد ساخته نیست ( و مى دانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى که محتواى آن قبلا در اندیشه حاضر مى شود ، سپس در قالب جمله ها قرار مى گیرد ، و مانند گلوله هائى که مسلسلوار به هدف شلیک مى شود از مخارج دهن بیرون مى پرد ، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمى شود .
و به این ترتیب قدرت نمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مى کند . اما از سوى دیگر : او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار مى گیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد ، زهى بیخبرى و خیره سرى ! براى بیخبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد ، و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه کسى مى تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که) به مخاصمه آشکار -با پروردگار خود- برخاست!
این آیه با اشاره به آفرینش نخستین انسان که از قطره آبی بی ارزش است معاد و زنده شدن پس از مرگ را به انسان یاداوری می کند.
(واقعاْ از شما به خاطر راه اندازی این مسابقه تشکر و قدردانی می کنم. سالها قرآن را می خواندیم اما هیچ گاه به معنی و تفسیر آن دقیق نشده بودیم. تامل کوتاهی در ایات کاملا معجزه بودن قران را اثبات می کند. برای مثال همین که در ۱۴۰۰ سال پیش سخن از آفرینش نخستین انسان و مبدا آفرینش انسان به میان می اورد. همین که در آن عصر در حد درک و فهم انسانها سخن از مباحث علمی پیشرفته ای به میان آورده که هنوز بشر به راز آن پی نبرده. همین که به گونه ای با انسانها به زبان ساده انسانی سخن گفته که هر عاقلی را به پذیرفتن آن وا می دارد واقعا این چنین کتابی جز از جانب خدا نمی تواند باشد. از شما منمونم که باعث شدید به بهانه شرکت در مسابقه در این ماه مبارک در آیات این کتاب مقدس تامل کنم و حداقل جملاتی خارج از روزمرگی های امروزی بخوانم. امید که این حالت را بتوانیم همواره در خود پرورش دهیم و حفظ کنیم)
سلام علیکم این آیه به سرکشی و گستاخی انسان در پیشگاه قادر متعال اشاره دارد. خداوند انسان را در این آیه انسان را به تفکر در مورد خودش فرا میخواند و میفرماید آیا انسان نمیبیند که از پست ترین ماده بوجود آمده ولی باز هم (با انجام گناه ، اصرار بر انجام آن و مخالفت) آن یگانه آفریننده ی انسان دشمنی و مخالفت میکند. التماس دعا
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! در این آیه نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ). چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد. سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ). بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید. آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.
سوال نهم آیه77 سوره یس بسم الله الرحمن الرحیم أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ آیا آدمی که اکنون خصمی آشکار است ، نمی داند که او را از نطفه ای آفریده ایم سوره ((یس )) در احادیث به عنوان ((قلب قرآن )) نامیده شده است . در حدیثى از پیامبر اسلام (ص ) مى خوانیم : ((هر چیز قلبى دارد, و قلب قرآن یس است )). آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد. ایـن سوره از قرآن مجید با مساله نبوت آغاز شد, و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را درباره معاد در بر دارد پایان مى یابد.نـخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مـى بـرد, و او را بـه اندیشه وا مى دارد, مى گوید: ((آیا انسان ندیدکه ما او را از نطفه آفریدیم و او (آن چـنـان قـوى و نـیـرومـنـد و صـاحـب قدرت و شعور ونطق شد که حتى به مجادله در برابر پـروردگـارش برخاست و) مخاصمه کننده آشکارى شد))؟! (اولم یر الا نسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ). آرى ! این موجود ضعیف و ناتوان آن چنان قوى و نیرومند شد که به خوداجازه داد به پرخاشگرى در بـرابـر دعـوت ((اللّه )) بـرخیزد, و گذشته و آینده خویش رابه دست فراموشى بسپارد, و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.براى بى خبرى او همین بس که ((او مثلى براى ما زد (و به پندارخودش دلیل دندان شکنى پـیـدا کـرد) و در حـالـى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه کسى مى تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است ))؟! (وضرب لنا مثلا ونسى خلقه قال من یحیى العظام وهى رمیم ). منظور از ضرب المثل در اینجا بیان استدلال و ذکر مصداق به منظور اثبات یک مطلب کلى است . جالب این که قرآن مجید با جمله کوتاه ((ونسى خلقه )) تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزونتر نیز ذکر کرده .مـى گـوید: اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلال واهى و سستى دسـت نـمـى زدى , اى انـسـان فراموشکار! به عقب باز گرد, و آفرینش خود را بنگر, چگونه نطفه نـاچـیـزى بـودى , و هـر روز لباس تازه اى از حیات بر تن توپوشانید, تو دائما در حال مرگ و معاد هستى , از جمادى مردى نامى شدى , و ازجهان جهان نباتات نیز مردى , از حیوان سرزدى , از عالم حـیوان نیز مردى , انسان شدى اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق نسیان زدى حال مى پرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى کند؟!.این استخوان هرگاه کاملا بپوسد تازه خاک مى شود, مگر روز اول خاک نبودى ؟. (آیـه )ـ لـذا بـلافاصله به پیامبر اسلام (ص ) دستور مى دهد که به این خیره سرمغرور و فراموشکار ((بـگـو: کـسى او را زنده مى کند که در روز نخست او را ایجاد کرد))(قل یحییها الذى انشاها اول مرة ). و اگـر فـکـر مـى کنید این استخوان پوسیده وقتى که خاک شد و در همه جاپراکنده گشت چه کـسى مى تواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى کند؟ پاسخ آن نیز روشن است ((او از هر مخلوقى آگاه است )) و تمام ویژگیهاى آنها رامى داند (وهو بکل خلق علیم ).کـسـى کـه داراى چنین ((علم )) و چنان ((قدرتى )) است مساله معاد و احیاى مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد. در کتاب احتجاج در ضمن احتجاج امام صادق ( علیه السلام ) آمده که : سائل پرسید : آیا روح آدمی بعد از بیرون شدن از قالبش متلاشی می شود ؟ و یا همچنان باقی می ماند ؟ امام ( علیه السلام ) فرمود : نه ، بلکه تا روزی که در صور دمیده شود باقی می ماند ، و بعد از آنکه در صور دمیده شد ، همه چیز باطل و فانی می شود ، دیگر نه حسی می ماند و نه محسوسی ، آنگاه دوباره همه چیز به حال اول خود برمی گردد ، همان طوری که مدبر آنها بار اول ایجاد کرده بود ، و این بعد از گذشتن چهار صد سال سکون و آرامش خلق در فاصله بین دو نفخه است . سائل پرسید : چگونه می تواند دوباره مبعوث شود با اینکه بدنش پوسیده و اعضای آن متفرق شده ، یک عضوش در یک شهری طعمه درندگان شده ، و عضو دیگرش در شهری دیگر مورد حمله حشرات آنجا گشته ، و عضو دیگرش خاک شده با خاک آن شهر به صورت دیوار در آمده ؟ امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : آن خدایی که بار نخست او را از هیچ آفرید و بدون هیچ الگویی صورتگری کرد ، می تواند دوباره به همان وضع اول اعاده اش دهد سائل عرضه داشت : این معنا را برایم بیشتر توضیح بده فرمود : هر روحی در مکان مخصوص به خود مقیم است ، روح نیکوکاران در مکانی روشن و فراخ و روح بدکاران در تنگنایی تاریک ، و اما بدن ها خاک می شود ، همان طور که اول هم از خاک خلق شده بود ، و آنچه درندگان و حشرات از بدنها می خورند و دوباره بیرون می اندازند در خاک هست و در پیشگاه خدا که هیچ چیز حتی موجودی ریز به اندازه ذره در ظلمات زمین از او غایب نیست ، و عدد تمامی موجودات و وزن آنها را می داند ، محفوظ است و خاک روحیان به منزله طلا است در خاک پس چون هنگام بعث می رسد باران نشوز به زمین می بارد ، و زمین ورم می کند ، پس خاک بشر نسبت به خاکهای دیگر ، چون خاک طلایی که با آب شسته شود ، مشخص می گردد و چون کره ای که از ماست بگیرند ، جدا می شود پس خاک هر قالبی به قالب خود در می آید ، و به اذن خدای قادر ، بدانجا که روح او هست منتقل می شود ، صورتها به اذن صورتگر به شکل اول خود برمی گردد و روح در آن دمیده می شود و چون خلقت هر کسی تمام شد هیچ کس از خودش چیزی را ناشناخته نمی یابد و در نهج البلاغه می فرماید : چون خدا اراده می کند او را دوباره خلق کند ، می گوید : باش و او بی درنگ خلق می شود ، و این گفتن چون گفتن ما به صوت و آوازی که شنیده شود نیست ، بلکه کلام خدای سبحان همان فعل اوست ، که آن را ایجاد کرده است در حالی که مثل آن قبلا نبود ، چون اگر می بود قدیم بود و خدای دوم می شد و نیز در نهج البلاغه است که : خدای سبحان می گوید ، ولی نه با تلفظ ، و اراده می کند ، ولی نه با نیت و ضمیر و در کافی به سند خود از صفوان بن یحیی روایت آورده که گفت : به حضرت ابی الحسن ( علیه السلام ) عرضه داشتم : درباره اراده خدا و خلق کردنش ، چیزی بفرما می گوید : آن جناب فرمودند : اراده در ما مخلوقات به معنای ضمیر و خواست باطنی است که به دنبال آن فعل از ما سر می زند ، و اما اراده در خدای تعالی به معنای ایجاد و احداث فعل است نه غیر آن ، برای اینکه : خدای تعالی احتیاج به تروی و تفکر قبلی ندارد ، او مثل ما نیست که قبل از هر کار نخست تصمیم بگیرد و سپس در طرز پیاده کردنش فکر کند این گونه صفات در خدای تعالی نیست و از خصایص مخلوقات است پس اراده خدا همان فعل است نه غیر ، به آن فعل می گوید : باش و آن فعل وجود پیدا می کند ، اینهم که گفتیم می گوید گفتن با تلفظ و نطق به زبان نیست ، و تصمیم و تفکر ندارد ، و همان طور که خودش کیفیت ندارد ، فعل او نیز کیفیت ندارد .
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد گفتیم بحثهاى مربوط به مبداء و معاد و نبوت در سوره یس که قلب قرآن است به صورت مقطعه اى مختلفى مطرح شده است ، این سوره از قرآن مجید و مساله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بر دارد پایان مى یابد. نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ). چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد. سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! خدیا فراموشکاری مرا ببخش و یک لحظه مرا به حال خود وامگذار که توئی خالق بی همتای من ومن جز ذره ای از جماد بی ارزش بیش نیستم که اگر تو روح در من ندمیده بودی جان نمیگرفتم و تو می دانی که هنگامی که بستر سرد خاک را لمس میکنم چه احساس آرامشی وجودم را لبریز میکند . پروردگارا از هیچ بودنم هرگز فراموش نمی کنم و از نیست شدنم نیز هرگز گله ندارم چراکه به آرامش رسیدن را ملالی نیست . و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ). بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید. آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود. جالب اینکه : تعبیر ((خصیم مبین )) (جدال کننده و پرخاشگر آشکار). داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف که ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اینجا ناظر است . از یکسو این کار جز از انسانى که داراى عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد ساخته نیست (و میدانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى که محتواى آن قبلا در اندیشه حاضر میشود، سپس در قالب جمله ها قرار میگیرد، و مانند گلوله هائى که مسلسلوار به هدف شلیک میشود از مخارج دهن بیرون میپرد، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمى شود. به این ترتیب قدرتنمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مى کند. اما از سوى دیگر: او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار میگیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد، زهى بیخبرى و خیره سرى !
moazami
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1385 ساعت 10:41 ق.ظ
آیا انسان نمی داند که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم ؟ و او چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که به مخاصمه آشکار با ما برخاست ! و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است ؟
سمیه توانا
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1385 ساعت 01:47 ب.ظ
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ). چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد. سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ). بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید. آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.
- آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! مراحل تکامل را یکی بعد از دیگری پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قران در اوائل سوره مومنین در درون رحم می باشد. ای انسانی فرامواشکار به عقب بازگرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزی بودی و هر روز لباس تازه ای از حیات برتن تو پوشانید، تو دائما در حال مرگ و معاد هستی
مگر آدمی ندانسته است که ما او را از نطفه ای آفریدیم پس به ناگاه وی ستیزه جوی آشکار شده است ؟
خدایا می بینی که فراموش میکنم از کجا آمده ام و چگونه ؟ انچنان غرور و نخوت سراپایم را فرا گرفته که گمان می کنم دیگر هرگز پایانی نخواهد بود . خدایا کمکم کن که همیشه به یاد داشته باشم که ممکن است امروز آخرین روز عمرم باشد.
- آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! 78 - و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد، و گفت چه کسى این استخوانها را زنده میکند در حالى که پوسیده است ؟ 79 - بگو: همان کسى آنرا زنده میکند که نخستین بار آنرا آفرید، و او به هر مخلوقى آگاه است
آیاانسان نمی داندمااوراازنطفه ای بی ارزش آفریدیم؟ انسان درابتداچه بوده؟تنهانطفه ای بی ارزش؛بی مقدار؛بدون عقل وشعور.مگرنه اینکه خداوندیکتابه اوعقل وشعوردادتا بیاندیشددرنظام هستی ورازآفرینش راکسب کندوروزبه روزبه این حقیقت نزدیک ترشودکه مگرمی شوداین همه شگفتی به طورتصادفی پدیدآمده باشد.پس دریابدکه حتماُخالقی قدرتمند براین عرصه حکم رانی می کندوحال انسانهایی سرکش بااستفاده نادرست ازاین عقل وشعوروبه بیراهه کشاندن آن به ستیزباخدامی پردازند.
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! بار الها ...... چه خیره سر و مغرور و فراموشکارند کسانیکه معاد را زیر سوال می برند...! کسانیکه به خود جرات نافرمانی از فرامین حیات بخشت را می دهند...! نعمتهائى را که ولى نعمتشان به آنها بخشیده در برابر او به کار میگیرند و به مجادله و مخاصمه با او برمى خیزند، چقدر بیخبرى و خیره سرى...! این انسان مغرور و از خود راضى آیا نمی داند روز اول چه بوده؟ انسان نخست سلول زنده ای بسیار کوچک بود بعد شش مرحله تکامل (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح) را در رحم پیمود و بعد متولد شد و نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود و مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید وآنچنان قوى و نیرومند شد ا که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر الله برخیزد. به راستی انسان این حیوان ناطق اگر فقط آفرینش خویش را فراموش نکرده بود هرگز در برابر آفریننده اش لب به استدلال و مجادله نمی گشود .... وای بر انسان فراموشکار.
به نام حضرت دوست خدایا سلام. اعتراف میکنم که چشمانم برروی لطف ورحمت وقدرت وحکمت توبسته بوده است. خدایا اعتراف میکنم که فراموش کردم ازکجا امده ام - امدنم بهرچه بود؟ خدایا ان لحظه ای که میشد بااراده تو من سرازناکجااباد درآورم تو من راقبل از انکه من بشوم به سرزمین امن ملک مادر هدایت کردی تاباارتزاق ازدریای رحمت وجود او من من شکل گیرد پس از ان دنیارابه من ارزانی کردی باهمه بزرگیش تاتوراسپاس گویم وشکرتوراگویم که نه شکرکردم ونه حق محبت تورابه جای آوردم بلکه تاتوانستم اسب سرکش نفس رادربیشه زاراین دنیاکه کوتاهی عمرش مثل ثانیه هاست رهاکردم ونفس من ازعلفزارگناه خودراپرورانید بی انکه بهشت موعود ترادرک کند.بفهمد وطلب کند. خدایا به من فهمانیدی که نسبت دنیای امروز من باجایی که به ام وعده فرمودی یعنی خلد برین نسبت رحم مادربادنیای امروزی است ولی من غفلت کردم و توبخشیدی .من غفلت کردم وتوفرصت دادی. خدایا من پشیمانم ولی یاری پریدن ازقفس جهل و غفلت راندارم. خدایاتوبایدبخواهی که هدایت شوم.گذشته ام راببینم واینده ام راباور کنم. خدایا کمکم کن ای رحیم.ای غفور و ای رئوف. بعونک و برحمتک یا ارحم الراحمین.
«77» أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ آیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفهاى (بى مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویى آشکار شده است. خداوند در آیات متعدد قرآن، انسان را در چند امر اساسى موجودى فراموشکار معرفى مىکند، از جمله:
1- آفریدگار خود. «نسوا الله» (105) 2- آفرینش خود. «نسى خلقه» (106) 3- هویت خود. «تنسون انفسکم» (107) 4- روز حساب. «نسوا یوم الحساب» (108) 5 - پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذکروا به» (109) پیامها: 1- اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد، هرگز گردنکشى نمىکند. «أولمیر الانسان... خصیم» 2- توجّه به آفرینش انسان از نطفه، ایمان به معاد را در انسان تقویت مىکند. «من نطفة» 3- بدتر از اصل خصومت با حق، آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. «خصیمٌ مبین» 4- ستیزهجوئى انسان با خدا، دور از انتظار و شگفتآور است. «فاذا هو خصیمٌ» (کلمه «اذا» براى کار غیر منتظره به کار مىرود.) 5 - نقل و بیان افکار باطل براى پاسخگوئى به آن مانعى ندارد. «ضرب لنا مثلاً» 6- ریشهى پارهاى از اشکالات در مورد قدرت خداوند، توجّه نکردن به نمونههاى مشابه و فراموش کردن سوابق است. «و نسى خلقه» 7- منکران معاد برهان ندارند، هر چه هست استبعاد است. «مَن یحیى العظام» 8 - آزادى در اسلام به قدرى است که منکران خدا و معاد با کمال شهامت در برابر رهبر مسلمین با صراحت حرف خود را مىزنند. «مَن یحیى العظام» 9- سؤال مانعى ندارد و آن چه بد است انگیزههاى لجوجانه و مغرورانه است. «مَن یحیى العظام» 10- ریشهى بعضى از اشکالات عقیدتى، مقایسه میان قدرت انسان با خداوند است. «مَن یحیى العظام» 11- شبهات عقیدتى باید پاسخ داده شود، گرچه القاى شبهه از یک نفر باشد. «قال... قل» 12- معاد جسمانى است. «یحیى العظام» 13- زنده شدن مردگان به دو چیز نیاز دارد: قدرتِ خدا در آفریدن دوباره انسانها و علم او به ذرّات پخش شده در خاک. این آیه به هردو اشاره مىکند. «أنشأها اوّل مرّة» نشانهى قدرت او و «هو بکلّ خلق علیم» نشانهى علم اوست امکان معاد در طول تاریخ، هیچ کس دلیل علمى بر نبودن معاد نیاورده است. تنها چیزى که مخالفان معاد زمزمه مىکنندآن است که مگر مىشود انسانِ مردهاى که ذرّاتش پوسیده و پخش شده است بار دیگر زنده شود؟ آیا این محال نیست؟ پاسخ عقل و قرآن آن است که بدون شک و تردید این کار شدنى است؛ زیرا اولاً دلیلى بر ردّ آن نیست وثانیاً در هر شبانه روز نمونههایى از زندهشدن مردگان را به چشم خود مىبینیم. گرچه استدلالهاى ما از قرآن است، ولى قرآن فکر و عقل ما را دعوت به اندیشه مىکند و مىگوید: آیا کسى که نمونههاى کارش را روز و شب و در هر فصل و سال مشاهده مىکنید، باز جایى براى استبعاد و انکار وعده او وجود دارد؟! امام جواد علیه السلام مىفرماید: خوابیدن و بیدارشدن، بهترین نمونهاى است که مردن و زنده شدن را براى ما قابل درک مىکند. آرى! مرگ شبیه یک خواب طولانى و عمیق است. بهار و پائیز درختان، نمونهى دیگرى از زنده شدن و مردن گیاهان است، در سوره فاطر مىخوانیم: خداست که بادها را مىفرستد تا ابرها را برانگیزد و آن را به مناطق مرده روانه مىکند و پس از باریدن، آن دیار مرده را زنده مىکند، سپس مىفرماید: «کذلِکَ النُّشور» (110) یعنى زنده شدن مردگان هم مانند زندهشدن درختان و گیاهان است. در جاى دیگر مىفرماید: «و اَحیَینا بِهِ بَلدَةً مَیّتا کذلِکَ الخُروج» (111) ما به واسطهى باران سرزمین مرده را زنده کردیم، همچنین است خروج شما در قیامت. بنابراین، نمونههاى زنده شدن در آفرینش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل در برابر چشم ما است و مسأله زندهشدن مرده (با آن همه عظمت) را براى ما ساده و ممکن جلوه مىدهد.
نمونههاى دیگر براى امکان معاد قرآن براى اثبات اینکه زنده شدن مردگان کار محالى نیست، نمونههاى فراوانى را بیان مىکند، از جمله: الف: شخصى استخوان پوسیدهاى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت) به رسولخداصلى الله علیه وآله گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟ خداوند به پیامبرش مىفرماید: «قل یُحیِیهَا الّذى أنشَأها اوّلَ مَرّة» (112) به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده، بعد از متلاشى شدن هم مىتواند دوباره آن را خلق کند. اگر سازنده کالایى بگوید که من قطعات محصول خود را از یکدیگر جدا کرده و دوباره به هم متّصل مىکنم، سخن گزافى نگفته، زیرا ساختن از باز کردن و دوباره بستن مهمتر است. ب: حضرت عُزیر علیه السلام (113) در سفرى از کنار آبادى خراب شدهاى عبور مىکرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مىکند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا ماندهاى؟ آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز. خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى، به الاغى که سوارش بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده، پوسیده و متلاشى شده، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است، حالا براى اینکه زنده شدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوانهاى پوسیدهى الاغ کن که در جلو چشم تو آن را از زمین بلند و گوشت، پوست و روح را به او بر مىگردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد. آن حضرت زمانى که زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صد ساله را دید گفت: مىدانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد. ج: ح (114) ضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مىگذشت، لاشهاى را دید که گوشهاى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّهاى از آن را یک نوع حیوانى مىخورد. همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مىکنى؟ (در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است) خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى؟ گفت: چرا ولى با مشاهدهى عینى، آرامش دل پیدا مىکنم. آرى، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مىکند، ولى تجربه و مشاهده دل را اطمینان مىبخشد. خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاى چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار مىگیرد و به شکل پرندهى اوّل ساخته مىشود. حضرت ابراهیم علیه السلام خروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان راکوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرندهها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهى بود، به هم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند. (115) آرى، خداوند براى امثال حضرت ابراهیم که در کلاسهاى ابتدایى و متوسطه قبول شدهاند، مرحلهى بالاترى دارد و آنان را به آزمایشگاههاى مخصوص خود در نظام هستى مىبرد، ولى براى کسانى امثال ما که از پلّههاى اوّل هم بالا نرفتهایم، از مقام شهود، حضور، معراج، ملکوت (باطن عالم) و یقین خبرى نیست. بنابراین وسوسهى منکران معاد در دو چیز است: اوّل اینکه آیا مىشود استخوان پوسیده زنده شود؟ «وقالوا ءاِذا کنّا عِظاماً و رُفاتاً ءانّا لَمبعوثون خَلقاً جَدیدا» (116) مىگویند: آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و پراکندهاى شدیم، دگر بار آفرینش تازهاى خواهیم یافت؟! دوّم اینکه بر فرض زنده شدن استخوانهاىِ پوسیده ممکن باشد، این کار توسّط چه کسى انجام خواهد گرفت؟ «فسیَقولونَ مَن یُعیدُنا قُلِ الّذى فَطَرکم اوّلَ مَرّة» (117) مىپرسند چه کسى دوباره ما را برمىگرداند؟ به آنها بگو: همان خدایى که بار اوّل شما را آفرید. کسانى که اینقدر بهم پیوستن اجزاى متلاشى مردگان و زنده شدن آنها را بعید مىدانند، چرا در اصل آفرینش شکى ندارند؟ اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکلتر است! اگر یک کارگر ساده خشتمال بگوید که من خشت خودم را خرد مىکنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازهاى مىسازم، آیا اینقدر تعجّب مىکنند؟! اگر کسى که هواپیما مىسازد بگوید: من این هواپیما را باز مىکنم و درهم مىریزم و دوباره مىسازم، آیا باید در سخن او شک کرد؟ هرگز، زیرا بازکردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و کسى که کار مشکلى انجام داد، کار آسانتر را هم مىتواند انجام دهد. (گرچه نزد خدا و قدرت بىنهایت او هیچ چیز مشکل نیست.) به سراغ قرآن مىرویم که در این زمینه مىفرماید: او خدایى است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز مىآورد و باز آوردن حتى در نظر شما آسانتر است. «هُو الّذى یَبدؤا الخَلقَ ثمّ یُعیدُه و هُو اَهوَنُ عَلیه» (118) باز هم چند مثال ساده دیگر بیاوریم که چگونه از ذرّات پخش شده و بىجان، موجودات جاندار و بىجان ساخته مىشود: 1- گاو علف مىخورد و از ذرّات علف شیر بیرون مىآید. 2- انسان قطعه نانى میل مىکند و از درون آن اشک، خون، استخوان، مو، ناخن و گوشت و... ساخته مىشود.
3- مَشک دوغى را مکرر تکان مىدهید، سپس ذرّات پخش شده چربى همه یکجا و بر روى آن جمع مىشود. چگونه قبول مىکنید که دستگاه گوارش گاو بتواند شیر را از علف بیرون کشد و شما بتوانید با حرکتى که به مشک مىدهید ذرّات پخش شدهى چربى را جمع نمایید، امّا همین که مىشنوید خدا زمین را حرکت مىدهد؛ «اِذا زُلزِلَت الارضُ زِلزالَها» (119) و ذرّات استخوانهاى پوسیدهى ما را از هر جایى که باشد یک جا جمع مىکند، قبول نمىکنید؟ در پایان این بحث، چند آیهى ساده و کوتاه را متذکّر مىشوم، از جمله: «کما بَدَأکم تَعُودون» (120) همان گونه که شما را در آغاز پدیدآورد، زنده مىکند. «و لَقَد عَلِمتُم النَشأةَ الاُولى فَلولا تَذَکّرون» (121) اى منکران معاد! شما که به آفرینش نخستین آگاهى دارید، پس چرا پند نمىگیرید و باز لجاجت مىکنید؟ «فَلیَنظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق یَخرُجُ من بَین الصُّلبِ و التّرائِب اِنّه على رَجعِه لَق (122) ادِر» باید انسان بنگرد که از چه خلق شده، از آبى جهنده آفریده شده که این آب جهنده از میان کمر و دندهها بیرون مىآید. آرى، خدایى که شما را از چنین آبى آفرید از برگردانیدن انسان و دوباره زنده کردنش تواناست . «ألَیس ذلِکَ بِقادرٍ على أن یُحیِى المَوتى» (123) آیا خدایى که شما را از نطفه آفرید، نمىتواند دوباره مردگان را زنده کند؟ «أفَعَیِینا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم فى لَبسٍ من خَلقٍ جَدید» (124) مگر ما از خلقت اول وامانده شدیم که (که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم) ولى با این همه دلائل روشن، باز از خلقت جدید در شک و شبهه افتادهاند. «أوَلَم یَروا انّ اللّه الّذى خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ على أن یَخلُقَ مِثلَهم» (125) آیا مشاهده نمىکنند خدایى که آسمانها و زمین را آفرید، مىتواند مثل ایشان را نیز بیافریند؟ «أوَلا یَذکُر الانسان أنّا خَلقناه من قَبل و لم یَکُ شَیئا» آیا کس (126) ى که معاد را باور ندارد به یاد ندارد که ما از اوّل او را آفریدیم در حالى که هیچ نبود؟ چون بناى این نوشتار بر فشردهگویى است، بنابراین از نمونههاى دیگرى که در قرآن آمده و از ماجراهایى نظیر داستان اصحاب کهف که بیدارشدن یک عدّه جوانمرد خداشناس بعد از 309 سال خواب است، صرفنظر مىکنیم.
زهرا کرد - دانشکده مهندسی السلام علیک یا امیر المومنین حیدر در شگفتم از متکبری که دیروز نطفه ای بی ارزش و فردا مرداری گندیده خواهد بود. و در شگفتم از آن کس که آفرینش پدیده ها را می نگرد و در وجود خدا تردیددارد. در شگفتم از آن کس که مردگان را می بیند و مرگ را از یاد برده است . و در شگفتم از ان کس که پیدایش دوباره را انکار می کند در حالی که پیدایش آغازین را می نگرد. و در شگفتم از آن کس که خانه نابود شدنی را آباد می کند اما جایگاه همیشگی را از یاد برده است . .
انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! قران نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ). چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد. سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا ایو به این ترتیب قدرتنمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مى کند. اما از سوى دیگر: او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار میگیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد، زهى بیخبرى و خیره سرى ! براى بیخبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندانشکنى پیدا کرد،
نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ). چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد. سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد گفتیم بحثهاى مربوط به مبداء و معاد و نبوت در سوره یس که قلب قرآن است به صورت مقطعه اى مختلفى مطرح شده است ، این سوره از قرآن مجید و مساله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بر دارد پایان مى یابد. نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ). چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد. سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
به نام او که سرچشمه مهربانی هاست با سلام معنای آیه : مگر انسان نمی بیند که ما او را از نطفه ای آفریدیم ؟ چطور با وجود این دشمن آشکار شده است . نخست به این مسئله اشاره دارد که در اغاز حیات خویش از یک نطفه بی ارزش بوده و بعد او را به اندیش فرو می برد و می گوید آیا انسان ندید که ما او را از نطفه ای آفریدیم واو صاحب شعور و قدرت شد که حتی به مجادله و گستاخی با خدا می پردازد چه تعبیر زیبای برای انسا ن هر انسانی با هر مکتب و اعتقادی و اشاره به اصل آفرینش او که نطفه ای بی ارزش بوده و حا ل به صورت انسان مغرور درآمده و به پرخاشگری با خدای خود می پردازد آری اگر بدانیم از کجا بوده ایم ریشه بسیاری از رذایل اخلاقی در انسان در مان می شود ( ریشه کبر. نخوت . غرور. پرخاشگریو.......)و اینکه همیشه شکر گذار نعمت های خدا باشیم و در برابر نعماتش سر تعظیم فرو آوریم و السلام
۸۴۱۳۳۳۱۰۲۱
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 ساعت 09:46 ب.ظ
آیا انسان نمیداند که ما اورا از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او چنان صاحب قدرت و شعور و منطق شد که به مخاصمه آشکار برخاست.
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد. سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ). بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید. آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.
خداوند انسان را از آب منی نجس خلق نمود. خود می فرماید در سوره دهر:« إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً » امام صادق علیه السلام می فرماید: خود شناسی خداشناسی. یعنی هر کس که به وجود خلقت خود پی برد پی به وجود خداوند متعال می برد که او را چگونه خلق نمود و را صاحب عقل و شعور و تکلم و قدرت نمود. حال با این وضعیت این انسان است که طغیان می کند در برابر خداوند و او نافرمانی می نماید و بعضا ادعای خدایی و پیغمبری می نماید. این انسان است که از خلقت خود فراموش کرده و در برابر خدای متعال عصیان می نماید. خدایا ما را هدایت فرما و مورد بخشش و مغفرت و رحمت خود قرار بده.
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد سوره یس که قلب قرآن است دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟!
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد سوره یس که قلب قرآن است دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟!
آیا انسان ندید(نمی داند) که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او( چنان صاحب قدرت و شعور نطق شد که) به مخاصمه آشکار برخاست. این آیه جواب به کسی است که قسمتی از استخوان را نرم کرد و روی زمین پاشید و به پیامبرگفت: چه کی قدرت دارد بر این استخوان پویده لباس حیات بپوشاند؟ و خداوند در جواب وی آفرینش اولیه او را متذکر می شود. نخست روی عنوان انسان تکیه می کندیعنی هر انسانی با هر اعتقاد و مکتبی و هر مقدار دانشی می تواند این حقیقت را دریابد پس سخن از نطفه ( آب بی ارزش و ناچیز) می گوید تا انسان مغرور بداند روز اول چه بود؟ (و نه تنها تمام این نطفه بلکه سلولی ا این نطفه) و پس از طی مراحل تکامل و تولد نوزادی بسیار ضعیف و ناتوان بود تا به سرحد بلوغ و رشد جسمانی و عقلانی رسید و آنچنان قوی که به پرخاشگری در برابر دعوت الله برخیزد. این پرخاشگری از یک جهت جز از انسان دارای عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و... ساخته نیست و قدرت نمایی خدا را که در این نیروی عظیم که به قطره آب ناچیزی داده مجسم می کند و از سوی دیگر انسان موجودی فراموشکار و مغرور است و این نعمتها را برای مجادله در برابر ولی نعمتش به کار می برد.
آیا انسان ندید(نمی داند) که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او( چنان صاحب قدرت و شعور نطق شد که) به مخاصمه آشکار برخاست. این آیه جواب به کسی است که قسمتی از استخوان را نرم کرد و روی زمین پاشید و به پیامبرگفت: چه کی قدرت دارد بر این استخوان پویده لباس حیات بپوشاند؟ و خداوند در جواب وی آفرینش اولیه او را متذکر می شود. نخست روی عنوان انسان تکیه می کندیعنی هر انسانی با هر اعتقاد و مکتبی و هر مقدار دانشی می تواند این حقیقت را دریابد پس سخن از نطفه ( آب بی ارزش و ناچیز) می گوید تا انسان مغرور بداند روز اول چه بود؟ (و نه تنها تمام این نطفه بلکه سلولی ا این نطفه) و پس از طی مراحل تکامل و تولد نوزادی بسیار ضعیف و ناتوان بود تا به سرحد بلوغ و رشد جسمانی و عقلانی رسید و آنچنان قوی که به پرخاشگری در برابر دعوت الله برخیزد. این پرخاشگری از یک جهت جز از انسان دارای عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و... ساخته نیست و قدرت نمایی خدا را که در این نیروی عظیم که به قطره آب ناچیزی داده مجسم می کند و از سوی دیگر انسان موجودی فراموشکار و مغرور است و این نعمتها را برای مجادله در برابر ولی نعمتش به کار می برد.
آیا انسان ندید(نمی داند) که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او( چنان صاحب قدرت و شعور نطق شد که) به مخاصمه آشکار برخاست. این آیه جواب به کسی است که قسمتی از استخوان را نرم کرد و روی زمین پاشید و به پیامبرگفت: چه کی قدرت دارد بر این استخوان پویده لباس حیات بپوشاند؟ و خداوند در جواب وی آفرینش اولیه او را متذکر می شود. نخست روی عنوان انسان تکیه می کندیعنی هر انسانی با هر اعتقاد و مکتبی و هر مقدار دانشی می تواند این حقیقت را دریابد پس سخن از نطفه ( آب بی ارزش و ناچیز) می گوید تا انسان مغرور بداند روز اول چه بود؟ (و نه تنها تمام این نطفه بلکه سلولی ا این نطفه) و پس از طی مراحل تکامل و تولد نوزادی بسیار ضعیف و ناتوان بود تا به سرحد بلوغ و رشد جسمانی و عقلانی رسید و آنچنان قوی که به پرخاشگری در برابر دعوت الله برخیزد. این پرخاشگری از یک جهت جز از انسان دارای عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و... ساخته نیست و قدرت نمایی خدا را که در این نیروی عظیم که به قطره آب ناچیزی داده مجسم می کند و از سوی دیگر انسان موجودی فراموشکار و مغرور است و این نعمتها را برای مجادله در برابر ولی نعمتش به کار می برد.
پروردگارا... نمی دانم مرا چه شده است که حجاب غرور و خود بینی ام نمیگذارد تا تو را لمس کنم گویا آفرینشم را به دست فراموشی سپردهام.چگونه قدرت ناچیز من توانسته عظمت کبریاییات را بپوشاند . سبحان الله.خدایا فریاد رسی جز تو را ندارم بیدارم کن....
- مگر آدمی ندانسته است که ما او را از نطفه ای آفریدیم پس به ناگاه وی ستیزه جویی آشکار شده است؟ این آیه سرآغاز خلقت انسان را بیان می کند ؟ چگونه خداوند در ابتدا بشر را خلق کرد و به او قدرت زیستن دراین دنیا را داد ولی او بی اختیار از خدا وتمام دستورات او غفلت کرد و به فردی ستیزه جو تبدیل شده است.در قرآن کریم بارها این موضوع به انسان یا دآوری شده و واو را به پیروی از دستورات خداوند راهنمایی میکنند.
معنی آیه: آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست ! خدای من! من همان انسان بی ارزشم . کمکم کن هیچگاه آفرینشم را فراموش نکنم و به مخاصمه برنخیزم.
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد گفتیم بحثهاى مربوط به مبداء و معاد و نبوت در سوره یس که قلب قرآن است به صورت مقطعه اى مختلفى مطرح شده است ، این سوره از قرآن مجید و مساله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بر دارد پایان مى یابد. نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ). چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد. سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ). بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید. آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود. جالب اینکه : تعبیر ((خصیم مبین )) (جدال کننده و پرخاشگر آشکار). داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف که ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اینجا ناظر است . از یکسو این کار جز از انسانى که داراى عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد ساخته نیست (و میدانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى که محتواى آن قبلا در اندیشه حاضر میشود، سپس در قالب جمله ها قرار میگیرد، و مانند گلوله هائى که مسلسلوار به هدف شلیک میشود از مخارج دهن بیرون میپرد، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمى شود. و به این ترتیب قدرتنمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مى کند. اما از سوى دیگر: او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار میگیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد، زهى بیخبرى و خیره سرى ! براى بیخبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندانشکنى پیدا کرد، و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه کسى مى تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است ؟! (و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظام و هى رمیم ).
آیا انسان نمی داند که ما اورا از نطفه ای بی ارزش آفریدیم؛که او به مخاصمه آشکار پرداخت؟ ای انسان فراموشکار به عقب باز گرد وآفرینش خود را بنگر،که چه بودی وخداوندت چگونه تورا به تکامل رسانیدوهرروز لباس تازه ای از حیات برتن تو پوشانید،تو دائما در حال مرگ ومعاد هستی؛از جمادی مردی نامی شدی،از جهان نباتات نیز مردی از حیوان سر زدی،ازعالم حیوان نیز مردی انسان شدی،اما توی فراموشکارهمه اینها را به طاق نسیان زدی وبازگشتت به سوی خالقت را انکار می نمایی ! کاش اینقدر نمک نشناس نبودم،که چقدر نان ونمکش را خوردم و نمکدان شکستم! خدای مهربانم توفیق شکرگذاری نعمتهایترا به من ارزانی فرما ومرا درزمره بی ادبان سفره ات قرار مده .آنان که برسر خوان نعمتهایت روزی می خورند وبه مجادله ومخاصمه ات برمیخیزند. والسلام.
سر کشی میکنم و عصیان... انا الرب، بپرستید مرا،((من))را،انسان،خالق اینهمه تمدن و شگفتی..سجده ام کنید که مگر نمی بینید فربهی ام را از فرط قدرت...این منم فرمانروای بلا منازع قرن .قانون بقاست دیگر(( من)) ماندم و ((خدا)) آن مخلوق روزهای کودکیم ،آن قهرمان پوشالی روزهای جهل و نادانی به احترام شکوه اینهمه تکنولوزی عرصه را خالی کرد. انا الرب، بپرستید مرا... سر کشی میکنم و عصیان... تو از این بازی بچگانه کنار کشیدی تا من هی بیشتر خیال کنم بزرگ شده ام ،چونان پدری مهربان که می ایستد تا کودک نوپایش دویدنش را باور کند و آنقدر برود و بدود تا خسته و درمانده و مضطرب تنهایی اش را لمس کند و باز گردد به آغوش ستبر و بی دغدغه اش. سر کشی میکنم و عصیان و تو ایمان داری هر چه بیشتر طغیان کنم تنها تر می شوم و پریشان تر و وامانده تر... نا امیدت کرده ام بارها و پیمان شکسته ام مدام، میدانم اما... تو هنوز چشم براهمی و اغوشت هنوز مرا به نام میخواند که باز گردم به خودم ،به تو و به یاد بیاورم آنروز را که در عدم و نیستی کلمه نبودم حتی تا بخوانندم و تو مرا بی نام صدا کردی تا نام از رحمانیتت بگیرم و کام از رحیمیتت... بسم الله الرحمن الرحیم، در بگشا فاطمه ات دوباره امده! بسم الله الرحمن الرحیم
۸۴۱۲۲۱۰۱۶۵دانشکده علوم اداری واقتصادی-ریحانه سادات ایاانسان ندید ونیاندیشید که ما او را از نطفه ای بی مقدار آفریدیم ؟همانا اینک ستیزه جوییآشکارشده است.نخست روی سخن با انسان است ،یعنی هر انسانی با هر اعتقاد و مکتبی وهر مقدار دانشی میتواند این حقیقت را دریابد.معنی لغوی نطفه آب ناچیزو بی ارزش است،تااین انسان مغرور و از خود راضی کمی در اندیشه فرو رود که در روز اول چه بوده ؟آری این موجود که از پست ترین .ناچیز ترین ذره بوجود آمده ،با مشقات ودر زمان طولانیبزرگ شده تا انقدر قوی شده که در مقابل خده بایستد اگر انسان به فکر ضعف و حقارت خود بیفتد هرگز گردنکشی نمیکند که بخواهد با قدرتی که خدا به او داده با او مجادله کند
مگر انسان نمىبیند که ما او را از نطفهاى آفریدیم ؟ چطور با وجود این دشمنى آشکار شده است ( 77 ) .
ا و لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین در این آیه به مساله قیامت که در سابق خاطرنشان کرده بود برگشت نموده و به دنبال انکار مشرکین براى اثبات آن احتجاج مىکند و بعید نیست که بیان تفصیلى مطالب مشرکین باشد که جمله فلا یحزنک قولهم ... اشاره اجمالى بدانست . و مراد از رؤیت - دیدن علم قطعى است ، نه دیدن به چشم . و معنایش این است که : آیا انسان علم قطعى ندارد به اینکه ما او را از نطفهاى خلق کردیم ؟ و نکره آوردن نطفه به منظور تحقیر آن است . و کلمه خصیم به معناى دشمنى است که بر خصومت و جدال اصرار مىورزد . و استفهام در آیهاستفهام تعجبى است ، و معنایش این است که : از عجائب این است که انسان مىداند که ما او را از نطفهاى حقیر و پشیز آفریدیم ، با این حال ناگهان دشمنى سرسخت براى خود ما مىشود . نخست دست انسان را مىگیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بىارزشى بیش نبود مىبرد ، و او را به اندیشه وا مىدارد ، مىگوید : آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد ؟ چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه مىکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى مىتواند این حقیقت را دریابد . سپس سخن از نطفه مىگوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بىارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود ؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمىشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند ، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤمنون در درون رحم مىباشد ( مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها ، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ) . بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید . آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد ، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد ، و مصداق روشن خصیم مبین شود . جالب اینکه : تعبیر خصیم مبین ( جدال کننده و پرخاشگر آشکار ) . داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف که ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اینجا ناظر است . از یکسو این کار جز از انسانى که داراى عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد ساخته نیست ( و مىدانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى که محتواى آن قبلا در اندیشه حاضر مىشود ، سپس در قالب جملهها قرار مىگیرد ، و مانند گلولههائى که مسلسلوار به هدف شلیک مىشود از مخارج دهن بیرون مىپرد ، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمىشود . و به این ترتیب قدرتنمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مىکند . اما از سوى دیگر : او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار مىگیرد و به مجادله و مخاصمه برمىخیزد ، زهى بیخبرى و خیره سرى ! براى بیخبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندانشکنى پیدا کرد ، و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه کسى مىتواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است ؟ ! ( و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظام و هى رمیم ) .
ترجمه آیه : آیا آدمی که اکنون خصمی آشکار است ، نمی داند که او را از نطفه ای آفریده ایم؟ (Does not man see that We have created him from the small seed? Then lo! he is an open disputant) این آیه به نوعی به مساله قیامت برگشت نموده و می گوید : آیا انسان علم قطعی ندارد به اینکه ما او را از نطفه ای خلق کردیم ؟ نکره آوردن نطفه به منظور تحقیر آن است و کلمه خصیم به معنای دشمنی است که بر خصومت و جدال اصرار می ورزد ضمن اینکه استفهام در آیه استفهام تعجبی است و معنایش این است که : از عجائب این است که انسان می داند که ما او را از نطفه ای حقیر و پشیز آفریدیم ، با این حال ناگهان دشمنی سرسخت برای خود ما می شود. اگر ما سرآغاز و منشأ آفرینش خود را به یاد بیاوریم برخی کارهایی را که نباید انجام دهیم ، انجام نخواهیم داد. اگر پیدایش خود را از یاد نبریم هرگز در برابر خدای متعال به ستیزه جویی و مجادله نمی پردازیم ، بلکه شکر او را به جا می آوریم از اینکه ما را آفرید و به ما قدرت تفکر و اندیشیدن داد.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
به نام خالق لیلة القدر . معنی آیه : آیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفهاى (بى مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویى آشکار شده است. همچون سوالات دیگر طرح شده اشاره به هیچ بودن انسان در برابر جلال و جمال الهی می کند. البته باید بگوییم این آیه شان نزولی نیز دارد اما نمی توان گفت که تنها به آن محدود است بلکه این قرآن برای تمام زمان هاست. حال که انسان دیگر از نظر ارزشی هیچ است و طبق فرمایش مولا : (اوله نطفه و آخره جیفه) است دیگر عصیان و سر کشی از فرمان خدا چه معنی می دهد؟ به کدام دلیل و دادخواست انسان از فرمان حق تعالی سر پیچی می کند؟ در شرایطی که این دین خدا برای خود ما سودمند است و برای ما فرستاده شده است ؛ باز هم سرپیچی معنی پیدا میکند ؟ مسلما خیر . پس چرا او دشمن آشکار و خصیم خداوند شده است . خداوند که از این نافرمانی زیانی نمی بیند!! پس اولین راه برای شکستن نفس خود هیچ دیدن خود است. زیرا این نفس است که ما را به بدی امر به میکند. باشد که از فرمان خدا اطاعت کنیم که سعادت دنیا و آخرت ما در آن است.
آیا انسان ندید و نمی داند که ما او را از نطفه بی ارزشی آفریدیم و او را صاحب شعور و قدرت و نطق کردیم و او به مخاصمه آشکار برخواست . خداوند در این آیه مراحل خلقت انسان را که ابتدا نطفه ناچیز او را از آب بی ارزش سپس در جسم او روح دمیده شد و موجود ضعیف و ناتوانی بود . خداوند انسان را صاحب شعور و قدرت و تکلم ساخت و انسان نا سپاس با خالق خود به دشمنی برخواست . انسان با هر اعتقاد و مکتبی که دارد و هر دانشی که آموخته باید این حقیقت را در یابد که مراحل خلقتش چگونه بوده و به فکر واداشته شود که روز معادی هم خواهد بود.
آیا انسان ندید( نمی داند) که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او ( چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست .
در این آیه قدرت خدا را نشان می دهد که از یک قطره آب و ناچیز انسانی که دارای عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار قدرت دارد می آفریند ولی این انسانی فراموشکار و مغرور نعمتهایی که ولی نعمتش به او بخشیده را فراموش می کند و به مجادله و مخاصمه با خدا بر می خیزد زهی بیخبری و خیره سری . و آفرینش نخستین خود را به دست فراموشی می سپارد که چه کسی می تواند ا ین استخوانها را زنده کند در حالی که پوسیده است .
خدایا!
کاش ما و آنها که از زر و زور خود کاخ غرور بر سر ساخته و فرعون گونه سر به طغیان بر داشته اند و بدنبال ناله و نفرین بسیاری را دارند هرزگاهی تامل و بازگشتی به گذشته خود و منطوق و مفهوم آیه داشته باشند که چه بوده اند و حال این شده اند.هرچند که براستی هنوز هم چیزی نیستیم که بخواهیم نمودی در خلق و سایر مخلوقات داشته باشیم و چه به آنکه سر به طغیان در برابر خالق خود داشته باشیم.هیهات . به عزتت سوگند که همانطور که آفریدی بر می انگیزی و آنگاه است که {لا ینفع الظالمین معذرتهم }
(آیا آدمی که اکنون خصمی آشکار است نمی داند که او را از نطفه ای خلق کردیم؟)
انسان مثلی زده و خلقت خود را فراموش کرده که در بار اول از نطفه خلق شده و اگر به یاد خلقت خود می بود هرگز آن مثال را نمی زد (که چه کسی استخوانها را در حالی که پوسیده شده زنده می کند؟)آری اگر انسان خلقت بار اول خود را در نظر می داشت خودش جواب این اشکال خود را می داد.
ایا انسان ندید که او را از نطفه ای بی ارزش افریدیم و او به مخاصمه اشکار برخاست.
خیلی بی جنبه ایم. این یک واقعیت است که خدا به رویمان میاورد
انسان باهمه توانایی های که خدا به او بخشیده به مبارزه علیه خدا برمیخیزد و از تمام قوایی که خدا در اختیارش گذارده برای انکار خدا و در اصل دشمنی با خودش استفاده میکند
- آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
- آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
آیا انسان ندید ( نمى داند ) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او ( چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست
قران نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد ، و او را به اندیشه وا مى دارد ، مى گوید : آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد
چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه مى کند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى مى تواند این حقیقت را دریابد .
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود ؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمى شود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند ، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤمنون در درون رحم مى باشد ( مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها ، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ) .
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید .
آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد ، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد ، و مصداق روشن خصیم مبین شود .
جالب اینکه : تعبیر خصیم مبین ( جدال کننده و پرخاشگر آشکار ) .
داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف که ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اینجا ناظر است .
از یکسو این کار جز از انسانى که داراى عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد ساخته نیست ( و مى دانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى که محتواى آن قبلا در اندیشه حاضر مى شود ، سپس در قالب جمله ها قرار مى گیرد ، و مانند گلوله هائى که مسلسلوار به هدف شلیک مى شود از مخارج دهن بیرون مى پرد ، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمى شود .
و به این ترتیب قدرت نمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مى کند .
اما از سوى دیگر : او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار مى گیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد ، زهى بیخبرى و خیره سرى ! براى بیخبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد ، و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه کسى مى تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که) به مخاصمه آشکار -با پروردگار خود- برخاست!
این آیه با اشاره به آفرینش نخستین انسان که از قطره آبی بی ارزش است معاد و زنده شدن پس از مرگ را به انسان یاداوری می کند.
(واقعاْ از شما به خاطر راه اندازی این مسابقه تشکر و قدردانی می کنم. سالها قرآن را می خواندیم اما هیچ گاه به معنی و تفسیر آن دقیق نشده بودیم. تامل کوتاهی در ایات کاملا معجزه بودن قران را اثبات می کند. برای مثال همین که در ۱۴۰۰ سال پیش سخن از آفرینش نخستین انسان و مبدا آفرینش انسان به میان می اورد. همین که در آن عصر در حد درک و فهم انسانها سخن از مباحث علمی پیشرفته ای به میان آورده که هنوز بشر به راز آن پی نبرده. همین که به گونه ای با انسانها به زبان ساده انسانی سخن گفته که هر عاقلی را به پذیرفتن آن وا می دارد
واقعا این چنین کتابی جز از جانب خدا نمی تواند باشد.
از شما منمونم که باعث شدید به بهانه شرکت در مسابقه در این ماه مبارک در آیات این کتاب مقدس تامل کنم و حداقل جملاتی خارج از روزمرگی های امروزی بخوانم. امید که این حالت را بتوانیم همواره در خود پرورش دهیم و حفظ کنیم)
سلام علیکم
این آیه به سرکشی و گستاخی انسان در پیشگاه قادر متعال اشاره دارد.
خداوند انسان را در این آیه انسان را به تفکر در مورد خودش فرا میخواند و میفرماید آیا انسان نمیبیند که از پست ترین ماده بوجود آمده ولی باز هم (با انجام گناه ، اصرار بر انجام آن و مخالفت) آن یگانه آفریننده ی انسان دشمنی و مخالفت میکند.
التماس دعا
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
در این آیه نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ).
چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد.
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت !
مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ).
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید.
آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.
سوال نهم
آیه77 سوره یس
بسم الله الرحمن الرحیم
أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ
آیا آدمی که اکنون خصمی آشکار است ، نمی داند که او را از نطفه ای آفریده ایم
سوره ((یس )) در احادیث به عنوان ((قلب قرآن )) نامیده شده است .
در حدیثى از پیامبر اسلام (ص ) مى خوانیم : ((هر چیز قلبى دارد, و قلب قرآن یس است )).
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد.
ایـن سوره از قرآن مجید با مساله نبوت آغاز شد, و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را درباره معاد در بر دارد پایان مى یابد.نـخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مـى بـرد, و او را بـه اندیشه وا مى دارد, مى گوید: ((آیا انسان ندیدکه ما او را از نطفه آفریدیم و او (آن چـنـان قـوى و نـیـرومـنـد و صـاحـب قدرت و شعور ونطق شد که حتى به مجادله در برابر پـروردگـارش برخاست و) مخاصمه کننده آشکارى شد))؟! (اولم یر الا نسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ).
آرى ! این موجود ضعیف و ناتوان آن چنان قوى و نیرومند شد که به خوداجازه داد به پرخاشگرى در بـرابـر دعـوت ((اللّه )) بـرخیزد, و گذشته و آینده خویش رابه دست فراموشى بسپارد, و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.براى بى خبرى او همین بس که ((او مثلى براى ما زد (و به پندارخودش دلیل دندان شکنى پـیـدا کـرد) و در حـالـى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه کسى مى تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است ))؟! (وضرب لنا مثلا ونسى خلقه قال من یحیى العظام وهى رمیم ).
منظور از ضرب المثل در اینجا بیان استدلال و ذکر مصداق به منظور اثبات یک مطلب کلى است .
جالب این که قرآن مجید با جمله کوتاه ((ونسى خلقه )) تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزونتر نیز ذکر کرده .مـى گـوید: اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلال واهى و سستى دسـت نـمـى زدى , اى انـسـان فراموشکار! به عقب باز گرد, و آفرینش خود را بنگر, چگونه نطفه نـاچـیـزى بـودى , و هـر روز لباس تازه اى از حیات بر تن توپوشانید, تو دائما در حال مرگ و معاد هستى , از جمادى مردى نامى شدى , و ازجهان جهان نباتات نیز مردى , از حیوان سرزدى , از عالم حـیوان نیز مردى , انسان شدى اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق نسیان زدى حال مى پرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى کند؟!.این استخوان هرگاه کاملا بپوسد تازه خاک مى شود, مگر روز اول خاک نبودى ؟.
(آیـه )ـ لـذا بـلافاصله به پیامبر اسلام (ص ) دستور مى دهد که به این خیره سرمغرور و فراموشکار ((بـگـو: کـسى او را زنده مى کند که در روز نخست او را ایجاد کرد))(قل یحییها الذى انشاها اول مرة ).
و اگـر فـکـر مـى کنید این استخوان پوسیده وقتى که خاک شد و در همه جاپراکنده گشت چه کـسى مى تواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى کند؟ پاسخ آن نیز روشن است ((او از هر مخلوقى آگاه است )) و تمام ویژگیهاى آنها رامى داند (وهو بکل خلق علیم ).کـسـى کـه داراى چنین ((علم )) و چنان ((قدرتى )) است مساله معاد و احیاى مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد. در کتاب احتجاج در ضمن احتجاج امام صادق ( علیه السلام ) آمده که : سائل پرسید : آیا روح آدمی بعد از بیرون شدن از قالبش متلاشی می شود ؟ و یا همچنان باقی می ماند ؟ امام ( علیه السلام ) فرمود : نه ، بلکه تا روزی که در صور دمیده شود باقی می ماند ، و بعد از آنکه در صور دمیده شد ، همه چیز باطل و فانی می شود ، دیگر نه حسی می ماند و نه محسوسی ، آنگاه دوباره همه چیز به حال اول خود برمی گردد ، همان طوری که مدبر آنها بار اول ایجاد کرده بود ، و این بعد از گذشتن چهار صد سال سکون و آرامش خلق در فاصله بین دو نفخه است . سائل پرسید : چگونه می تواند دوباره مبعوث شود با اینکه بدنش پوسیده و اعضای آن متفرق شده ، یک عضوش در یک شهری طعمه درندگان شده ، و عضو دیگرش در شهری دیگر مورد حمله حشرات آنجا گشته ، و عضو دیگرش خاک شده با خاک آن شهر به صورت دیوار در آمده ؟ امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : آن خدایی که بار نخست او را از هیچ آفرید و بدون هیچ الگویی صورتگری کرد ، می تواند دوباره به همان وضع اول اعاده اش دهد سائل عرضه داشت : این معنا را برایم بیشتر توضیح بده فرمود : هر روحی در مکان مخصوص به خود مقیم است ، روح نیکوکاران در مکانی روشن و فراخ و روح بدکاران در تنگنایی تاریک ، و اما بدن ها خاک می شود ، همان طور که اول هم از خاک خلق شده بود ، و آنچه درندگان و حشرات از بدنها می خورند و دوباره بیرون می اندازند در خاک هست و در پیشگاه خدا که هیچ چیز حتی موجودی ریز به اندازه ذره در ظلمات زمین از او غایب نیست ، و عدد تمامی موجودات و وزن آنها را می داند ، محفوظ است و خاک روحیان به منزله طلا است در خاک پس چون هنگام بعث می رسد باران نشوز به زمین می بارد ، و زمین ورم می کند ، پس خاک بشر نسبت به خاکهای دیگر ، چون خاک طلایی که با آب شسته شود ، مشخص می گردد و چون کره ای که از ماست بگیرند ، جدا می شود پس خاک هر قالبی به قالب خود در می آید ، و به اذن خدای قادر ، بدانجا که روح او هست منتقل می شود ، صورتها به اذن صورتگر به شکل اول خود برمی گردد و روح در آن دمیده می شود و چون خلقت هر کسی تمام شد هیچ کس از خودش چیزی را ناشناخته نمی یابد و در نهج البلاغه می فرماید : چون خدا اراده می کند او را دوباره خلق کند ، می گوید : باش و او بی درنگ خلق می شود ، و این گفتن چون گفتن ما به صوت و آوازی که شنیده شود نیست ، بلکه کلام خدای سبحان همان فعل اوست ، که آن را ایجاد کرده است در حالی که مثل آن قبلا نبود ، چون اگر می بود قدیم بود و خدای دوم می شد و نیز در نهج البلاغه است که : خدای سبحان می گوید ، ولی نه با تلفظ ، و اراده می کند ، ولی نه با نیت و ضمیر و در کافی به سند خود از صفوان بن یحیی روایت آورده که گفت : به حضرت ابی الحسن ( علیه السلام ) عرضه داشتم : درباره اراده خدا و خلق کردنش ، چیزی بفرما می گوید : آن جناب فرمودند : اراده در ما مخلوقات به معنای ضمیر و خواست باطنی است که به دنبال آن فعل از ما سر می زند ، و اما اراده در خدای تعالی به معنای ایجاد و احداث فعل است نه غیر آن ، برای اینکه : خدای تعالی احتیاج به تروی و تفکر قبلی ندارد ، او مثل ما نیست که قبل از هر کار نخست تصمیم بگیرد و سپس در طرز پیاده کردنش فکر کند این گونه صفات در خدای تعالی نیست و از خصایص مخلوقات است پس اراده خدا همان فعل است نه غیر ، به آن فعل می گوید : باش و آن فعل وجود پیدا می کند ، اینهم که گفتیم می گوید گفتن با تلفظ و نطق به زبان نیست ، و تصمیم و تفکر ندارد ، و همان طور که خودش کیفیت ندارد ، فعل او نیز کیفیت ندارد .
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد
گفتیم بحثهاى مربوط به مبداء و معاد و نبوت در سوره یس که قلب قرآن است به صورت مقطعه اى مختلفى مطرح شده است ، این سوره از قرآن مجید و مساله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بر دارد پایان مى یابد.
نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ).
چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد.
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
خدیا فراموشکاری مرا ببخش و یک لحظه مرا به حال خود وامگذار که توئی خالق بی همتای من ومن جز ذره ای از جماد بی ارزش بیش نیستم که اگر تو روح در من ندمیده بودی جان نمیگرفتم و تو می دانی که هنگامی که بستر سرد خاک را لمس میکنم چه احساس آرامشی وجودم را لبریز میکند .
پروردگارا از هیچ بودنم هرگز فراموش نمی کنم و از نیست شدنم نیز هرگز گله ندارم چراکه به آرامش رسیدن را ملالی نیست .
و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت !
مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ).
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید.
آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.
جالب اینکه : تعبیر ((خصیم مبین )) (جدال کننده و پرخاشگر آشکار). داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف که ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اینجا ناظر است .
از یکسو این کار جز از انسانى که داراى عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد ساخته نیست (و میدانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى که محتواى آن قبلا در اندیشه حاضر میشود، سپس در قالب جمله ها قرار میگیرد، و مانند گلوله هائى که مسلسلوار به هدف شلیک میشود از مخارج دهن بیرون میپرد، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمى شود.
به این ترتیب قدرتنمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مى کند.
اما از سوى دیگر: او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار میگیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد، زهى بیخبرى و خیره سرى !
آیا انسان نمی داند که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم ؟ و او چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که به مخاصمه آشکار با ما برخاست ! و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است ؟
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ).
چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد.
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت !
مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ).
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید.
آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.
- آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
مراحل تکامل را یکی بعد از دیگری پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قران در اوائل سوره مومنین در درون رحم می باشد.
ای انسانی فرامواشکار به عقب بازگرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزی بودی و هر روز لباس تازه ای از حیات برتن تو پوشانید، تو دائما در حال مرگ و معاد هستی
مگر آدمی ندانسته است که ما او را از نطفه ای آفریدیم پس به ناگاه وی ستیزه جوی آشکار شده است ؟
خدایا می بینی که فراموش میکنم از کجا آمده ام و چگونه ؟
انچنان غرور و نخوت سراپایم را فرا گرفته که گمان می کنم دیگر هرگز پایانی نخواهد بود .
خدایا کمکم کن که همیشه به یاد داشته باشم که ممکن است امروز آخرین روز عمرم باشد.
- آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
78 - و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد، و گفت چه کسى این استخوانها را زنده میکند در حالى که پوسیده است ؟
79 - بگو: همان کسى آنرا زنده میکند که نخستین بار آنرا آفرید، و او به هر مخلوقى آگاه است
آیاانسان نمی داندمااوراازنطفه ای بی ارزش آفریدیم؟
انسان درابتداچه بوده؟تنهانطفه ای بی ارزش؛بی مقدار؛بدون عقل وشعور.مگرنه اینکه خداوندیکتابه اوعقل وشعوردادتا بیاندیشددرنظام هستی ورازآفرینش راکسب کندوروزبه روزبه این حقیقت نزدیک ترشودکه مگرمی شوداین همه شگفتی به طورتصادفی پدیدآمده باشد.پس دریابدکه حتماُخالقی قدرتمند براین عرصه حکم رانی می کندوحال انسانهایی سرکش بااستفاده نادرست ازاین عقل وشعوروبه بیراهه کشاندن آن به ستیزباخدامی پردازند.
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
بار الها ......
چه خیره سر و مغرور و فراموشکارند کسانیکه معاد را زیر سوال می برند...! کسانیکه به خود جرات نافرمانی از فرامین حیات بخشت را می دهند...! نعمتهائى را که ولى نعمتشان به آنها بخشیده در برابر او به کار میگیرند و به مجادله و مخاصمه با او برمى خیزند، چقدر بیخبرى و خیره سرى...!
این انسان مغرور و از خود راضى آیا نمی داند روز اول چه بوده؟
انسان نخست سلول زنده ای بسیار کوچک بود بعد شش مرحله تکامل (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح) را در رحم پیمود و بعد متولد شد و نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود و مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید وآنچنان قوى و نیرومند شد ا که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر الله برخیزد.
به راستی انسان این حیوان ناطق اگر فقط آفرینش خویش را فراموش نکرده بود هرگز در برابر آفریننده اش لب به استدلال و مجادله نمی گشود .... وای بر انسان فراموشکار.
به نام حضرت دوست
خدایا سلام.
اعتراف میکنم که چشمانم برروی لطف ورحمت وقدرت وحکمت توبسته بوده است.
خدایا اعتراف میکنم که فراموش کردم ازکجا امده ام - امدنم بهرچه بود؟
خدایا ان لحظه ای که میشد بااراده تو من سرازناکجااباد درآورم تو من راقبل از انکه من بشوم به سرزمین امن ملک مادر هدایت کردی تاباارتزاق ازدریای رحمت وجود او من من شکل گیرد
پس از ان دنیارابه من ارزانی کردی باهمه بزرگیش تاتوراسپاس گویم وشکرتوراگویم که نه شکرکردم ونه حق محبت تورابه جای آوردم بلکه تاتوانستم اسب سرکش نفس رادربیشه زاراین دنیاکه کوتاهی عمرش مثل ثانیه هاست رهاکردم ونفس من ازعلفزارگناه خودراپرورانید بی انکه بهشت موعود ترادرک کند.بفهمد وطلب کند.
خدایا به من فهمانیدی که نسبت دنیای امروز من باجایی که به ام وعده فرمودی یعنی خلد برین نسبت رحم مادربادنیای امروزی است ولی من غفلت کردم و توبخشیدی .من غفلت کردم وتوفرصت دادی.
خدایا من پشیمانم ولی یاری پریدن ازقفس جهل و غفلت راندارم.
خدایاتوبایدبخواهی که هدایت شوم.گذشته ام راببینم واینده ام راباور کنم.
خدایا کمکم کن ای رحیم.ای غفور و ای رئوف.
بعونک و برحمتک یا ارحم الراحمین.
«77» أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ
آیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفهاى (بى مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویى آشکار شده است.
خداوند در آیات متعدد قرآن، انسان را در چند امر اساسى موجودى فراموشکار معرفى مىکند، از جمله:
1- آفریدگار خود. «نسوا الله» (105)
2- آفرینش خود. «نسى خلقه» (106)
3- هویت خود. «تنسون انفسکم» (107)
4- روز حساب. «نسوا یوم الحساب» (108)
5 - پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذکروا به» (109)
پیامها:
1- اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد، هرگز گردنکشى نمىکند. «أولمیر الانسان... خصیم»
2- توجّه به آفرینش انسان از نطفه، ایمان به معاد را در انسان تقویت مىکند. «من نطفة»
3- بدتر از اصل خصومت با حق، آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. «خصیمٌ مبین»
4- ستیزهجوئى انسان با خدا، دور از انتظار و شگفتآور است. «فاذا هو خصیمٌ» (کلمه «اذا» براى کار غیر منتظره به کار مىرود.)
5 - نقل و بیان افکار باطل براى پاسخگوئى به آن مانعى ندارد. «ضرب لنا مثلاً»
6- ریشهى پارهاى از اشکالات در مورد قدرت خداوند، توجّه نکردن به نمونههاى مشابه و فراموش کردن سوابق است. «و نسى خلقه»
7- منکران معاد برهان ندارند، هر چه هست استبعاد است. «مَن یحیى العظام»
8 - آزادى در اسلام به قدرى است که منکران خدا و معاد با کمال شهامت در برابر رهبر مسلمین با صراحت حرف خود را مىزنند. «مَن یحیى العظام»
9- سؤال مانعى ندارد و آن چه بد است انگیزههاى لجوجانه و مغرورانه است. «مَن یحیى العظام»
10- ریشهى بعضى از اشکالات عقیدتى، مقایسه میان قدرت انسان با خداوند است. «مَن یحیى العظام»
11- شبهات عقیدتى باید پاسخ داده شود، گرچه القاى شبهه از یک نفر باشد. «قال... قل»
12- معاد جسمانى است. «یحیى العظام»
13- زنده شدن مردگان به دو چیز نیاز دارد: قدرتِ خدا در آفریدن دوباره انسانها و علم او به ذرّات پخش شده در خاک. این آیه به هردو اشاره مىکند. «أنشأها اوّل مرّة» نشانهى قدرت او و «هو بکلّ خلق علیم» نشانهى علم اوست
امکان معاد
در طول تاریخ، هیچ کس دلیل علمى بر نبودن معاد نیاورده است. تنها چیزى که مخالفان معاد زمزمه مىکنندآن است که مگر مىشود انسانِ مردهاى که ذرّاتش پوسیده و پخش شده است بار دیگر زنده شود؟ آیا این محال نیست؟
پاسخ عقل و قرآن آن است که بدون شک و تردید این کار شدنى است؛ زیرا اولاً دلیلى بر ردّ آن نیست وثانیاً در هر شبانه روز نمونههایى از زندهشدن مردگان را به چشم خود مىبینیم.
گرچه استدلالهاى ما از قرآن است، ولى قرآن فکر و عقل ما را دعوت به اندیشه مىکند و مىگوید: آیا کسى که نمونههاى کارش را روز و شب و در هر فصل و سال مشاهده مىکنید، باز جایى براى استبعاد و انکار وعده او وجود دارد؟!
امام جواد علیه السلام مىفرماید: خوابیدن و بیدارشدن، بهترین نمونهاى است که مردن و زنده شدن را براى ما قابل درک مىکند. آرى! مرگ شبیه یک خواب طولانى و عمیق است.
بهار و پائیز درختان، نمونهى دیگرى از زنده شدن و مردن گیاهان است، در سوره فاطر مىخوانیم: خداست که بادها را مىفرستد تا ابرها را برانگیزد و آن را به مناطق مرده روانه مىکند و پس از باریدن، آن دیار مرده را زنده مىکند، سپس مىفرماید: «کذلِکَ النُّشور» (110) یعنى زنده شدن مردگان هم مانند زندهشدن درختان و گیاهان است.
در جاى دیگر مىفرماید: «و اَحیَینا بِهِ بَلدَةً مَیّتا کذلِکَ الخُروج» (111) ما به واسطهى باران سرزمین مرده را زنده کردیم، همچنین است خروج شما در قیامت.
بنابراین، نمونههاى زنده شدن در آفرینش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل در برابر چشم ما است و مسأله زندهشدن مرده (با آن همه عظمت) را براى ما ساده و ممکن جلوه مىدهد.
نمونههاى دیگر براى امکان معاد
قرآن براى اثبات اینکه زنده شدن مردگان کار محالى نیست، نمونههاى فراوانى را بیان مىکند، از جمله:
الف: شخصى استخوان پوسیدهاى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت) به رسولخداصلى الله علیه وآله گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟ خداوند به پیامبرش مىفرماید: «قل یُحیِیهَا الّذى أنشَأها
اوّلَ مَرّة» (112) به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده، بعد از متلاشى شدن هم مىتواند دوباره آن را خلق کند.
اگر سازنده کالایى بگوید که من قطعات محصول خود را از یکدیگر جدا کرده و دوباره به هم متّصل مىکنم، سخن گزافى نگفته، زیرا ساختن از باز کردن و دوباره بستن مهمتر است.
ب: حضرت عُزیر علیه السلام (113) در سفرى از کنار آبادى خراب شدهاى عبور مىکرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مىکند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا ماندهاى؟ آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز.
خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى، به الاغى که سوارش بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده، پوسیده و متلاشى شده، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است، حالا براى اینکه زنده شدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوانهاى پوسیدهى الاغ کن که در جلو چشم تو آن را از زمین بلند و گوشت، پوست و روح را به او بر مىگردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد.
آن حضرت زمانى که زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صد ساله را دید گفت: مىدانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد.
ج: ح (114) ضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مىگذشت، لاشهاى را دید که گوشهاى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّهاى از آن را یک نوع حیوانى مىخورد.
همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مىکنى؟ (در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است) خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى؟ گفت: چرا ولى با مشاهدهى عینى، آرامش دل پیدا مىکنم.
آرى، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مىکند، ولى تجربه و مشاهده دل را اطمینان مىبخشد.
خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاى چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار مىگیرد و به شکل پرندهى اوّل ساخته مىشود.
حضرت ابراهیم علیه السلام خروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان راکوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرندهها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهى بود، به هم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند. (115)
آرى، خداوند براى امثال حضرت ابراهیم که در کلاسهاى ابتدایى و متوسطه قبول شدهاند، مرحلهى بالاترى دارد و آنان را به آزمایشگاههاى مخصوص خود در نظام هستى مىبرد، ولى براى کسانى امثال ما که از پلّههاى اوّل هم بالا نرفتهایم، از مقام شهود، حضور، معراج، ملکوت (باطن عالم) و یقین خبرى نیست.
بنابراین وسوسهى منکران معاد در دو چیز است:
اوّل اینکه آیا مىشود استخوان پوسیده زنده شود؟ «وقالوا ءاِذا کنّا عِظاماً و رُفاتاً ءانّا لَمبعوثون خَلقاً جَدیدا» (116) مىگویند: آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و پراکندهاى شدیم، دگر بار آفرینش تازهاى خواهیم یافت؟!
دوّم اینکه بر فرض زنده شدن استخوانهاىِ پوسیده ممکن باشد، این کار توسّط چه کسى انجام خواهد گرفت؟ «فسیَقولونَ مَن یُعیدُنا قُلِ الّذى فَطَرکم اوّلَ مَرّة» (117) مىپرسند چه کسى دوباره ما را برمىگرداند؟ به آنها بگو: همان خدایى که بار اوّل شما را آفرید.
کسانى که اینقدر بهم پیوستن اجزاى متلاشى مردگان و زنده شدن آنها را بعید مىدانند، چرا در اصل آفرینش شکى ندارند؟ اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکلتر است! اگر یک کارگر ساده خشتمال بگوید که من خشت خودم را خرد مىکنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازهاى مىسازم، آیا اینقدر تعجّب مىکنند؟! اگر کسى که هواپیما مىسازد بگوید: من این هواپیما را باز مىکنم و درهم مىریزم و دوباره مىسازم، آیا باید در سخن او شک کرد؟ هرگز، زیرا بازکردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و کسى که کار مشکلى انجام داد، کار آسانتر را هم مىتواند انجام دهد. (گرچه نزد خدا و قدرت بىنهایت او هیچ چیز مشکل نیست.)
به سراغ قرآن مىرویم که در این زمینه مىفرماید: او خدایى است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز مىآورد و باز آوردن حتى در نظر شما آسانتر است. «هُو الّذى یَبدؤا الخَلقَ ثمّ یُعیدُه و هُو اَهوَنُ عَلیه» (118)
باز هم چند مثال ساده دیگر بیاوریم که چگونه از ذرّات پخش شده و بىجان، موجودات جاندار و بىجان ساخته مىشود:
1- گاو علف مىخورد و از ذرّات علف شیر بیرون مىآید.
2- انسان قطعه نانى میل مىکند و از درون آن اشک، خون، استخوان، مو، ناخن و گوشت و... ساخته مىشود.
3- مَشک دوغى را مکرر تکان مىدهید، سپس ذرّات پخش شده چربى همه یکجا و بر روى آن جمع مىشود.
چگونه قبول مىکنید که دستگاه گوارش گاو بتواند شیر را از علف بیرون کشد و شما بتوانید با حرکتى که به مشک مىدهید ذرّات پخش شدهى چربى را جمع نمایید، امّا همین که مىشنوید خدا زمین را حرکت مىدهد؛ «اِذا زُلزِلَت الارضُ زِلزالَها» (119) و ذرّات استخوانهاى پوسیدهى ما را از هر جایى که باشد یک جا جمع مىکند، قبول نمىکنید؟
در پایان این بحث، چند آیهى ساده و کوتاه را متذکّر مىشوم، از جمله:
«کما بَدَأکم تَعُودون» (120) همان گونه که شما را در آغاز پدیدآورد، زنده مىکند.
«و لَقَد عَلِمتُم النَشأةَ الاُولى فَلولا تَذَکّرون» (121) اى منکران معاد! شما که به آفرینش نخستین آگاهى دارید، پس چرا پند نمىگیرید و باز لجاجت مىکنید؟
«فَلیَنظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق یَخرُجُ من بَین الصُّلبِ و التّرائِب اِنّه على رَجعِه لَق (122) ادِر» باید انسان بنگرد که از چه خلق شده، از آبى جهنده آفریده شده که این آب جهنده از میان کمر و دندهها بیرون مىآید. آرى، خدایى که شما را از چنین آبى آفرید از برگردانیدن انسان و دوباره زنده کردنش تواناست .
«ألَیس ذلِکَ بِقادرٍ على أن یُحیِى المَوتى» (123) آیا خدایى که شما را از نطفه آفرید، نمىتواند دوباره مردگان را زنده کند؟
«أفَعَیِینا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم فى لَبسٍ من خَلقٍ جَدید» (124) مگر ما از خلقت اول وامانده شدیم که (که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم) ولى با این همه دلائل روشن، باز از خلقت جدید در شک و شبهه افتادهاند.
«أوَلَم یَروا انّ اللّه الّذى خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ على أن یَخلُقَ مِثلَهم» (125) آیا مشاهده نمىکنند خدایى که آسمانها و زمین را آفرید، مىتواند مثل ایشان را نیز بیافریند؟
«أوَلا یَذکُر الانسان أنّا خَلقناه من قَبل و لم یَکُ شَیئا» آیا کس (126) ى که معاد را باور ندارد به یاد ندارد که ما از اوّل او را آفریدیم در حالى که هیچ نبود؟
چون بناى این نوشتار بر فشردهگویى است، بنابراین از نمونههاى دیگرى که در قرآن آمده و از ماجراهایى نظیر داستان اصحاب کهف که بیدارشدن یک عدّه جوانمرد خداشناس بعد از 309 سال خواب است، صرفنظر مىکنیم.
زهرا کرد - دانشکده مهندسی
السلام علیک یا امیر المومنین حیدر
در شگفتم از متکبری که دیروز نطفه ای بی ارزش و فردا مرداری گندیده خواهد بود. و در شگفتم از آن کس که آفرینش پدیده ها را می نگرد و در وجود خدا تردیددارد. در شگفتم از آن کس که مردگان را می بیند و مرگ را از یاد برده است . و در شگفتم از ان کس که پیدایش دوباره را انکار می کند در حالی که پیدایش آغازین را می نگرد. و در شگفتم از آن کس که خانه نابود شدنی را آباد می کند اما جایگاه همیشگی را از یاد برده است . .
انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
قران نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ).
چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد.
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا ایو به این ترتیب قدرتنمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مى کند.
اما از سوى دیگر: او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار میگیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد، زهى بیخبرى و خیره سرى ! براى بیخبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندانشکنى پیدا کرد،
نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ).
چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد.
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
--------------------------------------------------------------------------------
اگر نیم نگاه به اولین گام خلقت همواره سر لوحه گامهای زندگی باشد طغیان در برابر فرامین الهی ؟
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد
گفتیم بحثهاى مربوط به مبداء و معاد و نبوت در سوره یس که قلب قرآن است به صورت مقطعه اى مختلفى مطرح شده است ، این سوره از قرآن مجید و مساله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بر دارد پایان مى یابد.
نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ).
چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد.
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
آیا انسان ندانسته که ما او را از نطفه اى [ پست و ناچیز ] آفریده ایم و اینک ستیزه گرى آشکار است ؟
مهندسی شیمی
۸۳۱۲۴۴۰۳۸۵
به نام او که سرچشمه مهربانی هاست
با سلام
معنای آیه : مگر انسان نمی بیند که ما او را از نطفه ای آفریدیم ؟ چطور با وجود این دشمن آشکار شده است .
نخست به این مسئله اشاره دارد که در اغاز حیات خویش از یک نطفه بی ارزش بوده و بعد او را به اندیش فرو می برد و می گوید آیا انسان ندید که ما او را از نطفه ای آفریدیم واو صاحب شعور و قدرت شد که حتی به مجادله و گستاخی با خدا می پردازد چه تعبیر زیبای برای انسا ن هر انسانی با هر مکتب و اعتقادی و اشاره به اصل آفرینش او که نطفه ای بی ارزش بوده و حا ل به صورت انسان مغرور درآمده و به پرخاشگری با خدای خود می پردازد
آری اگر بدانیم از کجا بوده ایم ریشه بسیاری از رذایل اخلاقی در انسان در مان می شود ( ریشه کبر. نخوت . غرور. پرخاشگریو.......)و اینکه همیشه شکر گذار نعمت های خدا باشیم و در برابر نعماتش سر تعظیم فرو آوریم
و السلام
آیا انسان نمیداند که ما اورا از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او چنان صاحب قدرت و شعور و منطق شد که به مخاصمه آشکار برخاست.
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد.
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت !
مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ).
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید.
آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.
خداوند انسان را از آب منی نجس خلق نمود. خود می فرماید در سوره دهر:« إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً »
امام صادق علیه السلام می فرماید: خود شناسی خداشناسی. یعنی هر کس که به وجود خلقت خود پی برد پی به وجود خداوند متعال می برد که او را چگونه خلق نمود و را صاحب عقل و شعور و تکلم و قدرت نمود.
حال با این وضعیت این انسان است که طغیان می کند در برابر خداوند و او نافرمانی می نماید و بعضا ادعای خدایی و پیغمبری می نماید.
این انسان است که از خلقت خود فراموش کرده و در برابر خدای متعال عصیان می نماید.
خدایا ما را هدایت فرما و مورد بخشش و مغفرت و رحمت خود قرار بده.
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد
سوره یس که قلب قرآن است دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟!
آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد
سوره یس که قلب قرآن است دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟!
آیا انسان ندید(نمی داند) که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او( چنان صاحب قدرت و شعور نطق شد که) به مخاصمه آشکار برخاست.
این آیه جواب به کسی است که قسمتی از استخوان را نرم کرد و روی زمین پاشید و به پیامبرگفت: چه کی قدرت دارد بر این استخوان پویده لباس حیات بپوشاند؟ و خداوند در جواب وی آفرینش اولیه او را متذکر می شود.
نخست روی عنوان انسان تکیه می کندیعنی هر انسانی با هر اعتقاد و مکتبی و هر مقدار دانشی می تواند این حقیقت را دریابد پس سخن از نطفه ( آب بی ارزش و ناچیز) می گوید تا انسان مغرور بداند روز اول چه بود؟ (و نه تنها تمام این نطفه بلکه سلولی ا این نطفه) و پس از طی مراحل تکامل و تولد نوزادی بسیار ضعیف و ناتوان بود تا به سرحد بلوغ و رشد جسمانی و عقلانی رسید و آنچنان قوی که به پرخاشگری در برابر دعوت الله برخیزد.
این پرخاشگری از یک جهت جز از انسان دارای عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و... ساخته نیست و قدرت نمایی خدا را که در این نیروی عظیم که به قطره آب ناچیزی داده مجسم می کند و از سوی دیگر انسان موجودی فراموشکار و مغرور است و این نعمتها را برای مجادله در برابر ولی نعمتش به کار می برد.
آیا انسان ندید(نمی داند) که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او( چنان صاحب قدرت و شعور نطق شد که) به مخاصمه آشکار برخاست.
این آیه جواب به کسی است که قسمتی از استخوان را نرم کرد و روی زمین پاشید و به پیامبرگفت: چه کی قدرت دارد بر این استخوان پویده لباس حیات بپوشاند؟ و خداوند در جواب وی آفرینش اولیه او را متذکر می شود.
نخست روی عنوان انسان تکیه می کندیعنی هر انسانی با هر اعتقاد و مکتبی و هر مقدار دانشی می تواند این حقیقت را دریابد پس سخن از نطفه ( آب بی ارزش و ناچیز) می گوید تا انسان مغرور بداند روز اول چه بود؟ (و نه تنها تمام این نطفه بلکه سلولی ا این نطفه) و پس از طی مراحل تکامل و تولد نوزادی بسیار ضعیف و ناتوان بود تا به سرحد بلوغ و رشد جسمانی و عقلانی رسید و آنچنان قوی که به پرخاشگری در برابر دعوت الله برخیزد.
این پرخاشگری از یک جهت جز از انسان دارای عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و... ساخته نیست و قدرت نمایی خدا را که در این نیروی عظیم که به قطره آب ناچیزی داده مجسم می کند و از سوی دیگر انسان موجودی فراموشکار و مغرور است و این نعمتها را برای مجادله در برابر ولی نعمتش به کار می برد.
آیا انسان ندید(نمی داند) که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم و او( چنان صاحب قدرت و شعور نطق شد که) به مخاصمه آشکار برخاست.
این آیه جواب به کسی است که قسمتی از استخوان را نرم کرد و روی زمین پاشید و به پیامبرگفت: چه کی قدرت دارد بر این استخوان پویده لباس حیات بپوشاند؟ و خداوند در جواب وی آفرینش اولیه او را متذکر می شود.
نخست روی عنوان انسان تکیه می کندیعنی هر انسانی با هر اعتقاد و مکتبی و هر مقدار دانشی می تواند این حقیقت را دریابد پس سخن از نطفه ( آب بی ارزش و ناچیز) می گوید تا انسان مغرور بداند روز اول چه بود؟ (و نه تنها تمام این نطفه بلکه سلولی ا این نطفه) و پس از طی مراحل تکامل و تولد نوزادی بسیار ضعیف و ناتوان بود تا به سرحد بلوغ و رشد جسمانی و عقلانی رسید و آنچنان قوی که به پرخاشگری در برابر دعوت الله برخیزد.
این پرخاشگری از یک جهت جز از انسان دارای عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و... ساخته نیست و قدرت نمایی خدا را که در این نیروی عظیم که به قطره آب ناچیزی داده مجسم می کند و از سوی دیگر انسان موجودی فراموشکار و مغرور است و این نعمتها را برای مجادله در برابر ولی نعمتش به کار می برد.
پروردگارا... نمی دانم مرا چه شده است که حجاب غرور و خود بینی ام نمیگذارد تا تو را لمس کنم گویا آفرینشم را به دست فراموشی سپردهام.چگونه قدرت ناچیز من توانسته عظمت کبریاییات را بپوشاند . سبحان الله.خدایا فریاد رسی جز تو را ندارم بیدارم کن....
- مگر آدمی ندانسته است که ما او را از نطفه ای آفریدیم پس به ناگاه وی ستیزه جویی آشکار شده است؟
این آیه سرآغاز خلقت انسان را بیان می کند ؟ چگونه خداوند در ابتدا بشر را خلق کرد و به او قدرت زیستن دراین دنیا را داد ولی او بی اختیار از خدا وتمام دستورات او غفلت کرد و به فردی ستیزه جو تبدیل شده است.در قرآن کریم بارها این موضوع به انسان یا دآوری شده و واو را به پیروی از دستورات خداوند راهنمایی میکنند.
معنی آیه: آیا انسان ندید (نمیداند) که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفریدیم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه آشکار برخاست !
خدای من! من همان انسان بی ارزشم . کمکم کن هیچگاه آفرینشم را فراموش نکنم و به مخاصمه برنخیزم.
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد
گفتیم بحثهاى مربوط به مبداء و معاد و نبوت در سوره یس که قلب قرآن است به صورت مقطعه اى مختلفى مطرح شده است ، این سوره از قرآن مجید و مساله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بر دارد پایان مى یابد.
نخست دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟! (او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین ).
چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه میکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى میتواند این حقیقت را دریابد.
سپس سخن از نطفه مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمیشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت !
مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤ منین در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ).
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید.
آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن ((خصیم مبین )) شود.
جالب اینکه : تعبیر ((خصیم مبین )) (جدال کننده و پرخاشگر آشکار). داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف که ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اینجا ناظر است .
از یکسو این کار جز از انسانى که داراى عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد ساخته نیست (و میدانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى که محتواى آن قبلا در اندیشه حاضر میشود، سپس در قالب جمله ها قرار میگیرد، و مانند گلوله هائى که مسلسلوار به هدف شلیک میشود از مخارج دهن بیرون میپرد، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمى شود.
و به این ترتیب قدرتنمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مى کند.
اما از سوى دیگر: او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار میگیرد و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد، زهى بیخبرى و خیره سرى ! براى بیخبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندانشکنى پیدا کرد، و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه کسى مى تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است ؟! (و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظام و هى رمیم ).
آیا ندیدید که ماانسان را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم وسپس اوعقل وشعور پیدا کرد وبه مخاصمه پرداخت؟
آیا انسان نمی داند که ما اورا از نطفه ای بی ارزش آفریدیم؛که او به مخاصمه آشکار پرداخت؟
ای انسان فراموشکار به عقب باز گرد وآفرینش خود را بنگر،که چه بودی وخداوندت چگونه تورا به تکامل رسانیدوهرروز لباس تازه ای از حیات برتن تو پوشانید،تو دائما در حال مرگ ومعاد هستی؛از جمادی مردی نامی شدی،از جهان نباتات نیز مردی از حیوان سر زدی،ازعالم حیوان نیز مردی انسان شدی،اما توی فراموشکارهمه اینها را به طاق نسیان زدی وبازگشتت به سوی خالقت را انکار می نمایی !
کاش اینقدر نمک نشناس نبودم،که چقدر نان ونمکش را خوردم و نمکدان شکستم!
خدای مهربانم توفیق شکرگذاری نعمتهایترا به من ارزانی فرما ومرا درزمره بی ادبان سفره ات قرار مده .آنان که برسر خوان نعمتهایت روزی می خورند وبه مجادله ومخاصمه ات برمیخیزند.
والسلام.
سر کشی میکنم و عصیان...
انا الرب، بپرستید مرا،((من))را،انسان،خالق اینهمه تمدن و شگفتی..سجده ام کنید که مگر نمی بینید فربهی ام را از فرط قدرت...این منم فرمانروای بلا منازع قرن .قانون بقاست دیگر(( من)) ماندم و ((خدا)) آن مخلوق روزهای کودکیم ،آن قهرمان پوشالی روزهای جهل و نادانی به احترام شکوه اینهمه تکنولوزی عرصه را خالی کرد. انا الرب، بپرستید مرا...
سر کشی میکنم و عصیان...
تو از این بازی بچگانه کنار کشیدی تا من هی بیشتر خیال کنم بزرگ شده ام ،چونان پدری مهربان که می ایستد تا کودک نوپایش دویدنش را باور کند و آنقدر برود و بدود تا خسته و درمانده و مضطرب تنهایی اش را لمس کند و باز گردد به آغوش ستبر و بی دغدغه اش.
سر کشی میکنم و عصیان و تو ایمان داری هر چه بیشتر طغیان کنم تنها تر می شوم و پریشان تر و وامانده تر...
نا امیدت کرده ام بارها و پیمان شکسته ام مدام، میدانم اما... تو هنوز چشم براهمی و اغوشت هنوز مرا به نام میخواند که باز گردم به خودم ،به تو و به یاد بیاورم آنروز را که در عدم و نیستی کلمه نبودم حتی تا بخوانندم و تو مرا بی نام صدا کردی تا نام از رحمانیتت بگیرم و کام از رحیمیتت...
بسم الله الرحمن الرحیم، در بگشا فاطمه ات دوباره امده! بسم الله الرحمن الرحیم
۸۴۱۲۲۱۰۱۶۵دانشکده علوم اداری واقتصادی-ریحانه سادات ایاانسان ندید ونیاندیشید که ما او را از نطفه ای بی مقدار آفریدیم ؟همانا اینک ستیزه جوییآشکارشده است.نخست روی سخن با انسان است ،یعنی هر انسانی با هر اعتقاد و مکتبی وهر مقدار دانشی میتواند این حقیقت را دریابد.معنی لغوی نطفه آب ناچیزو بی ارزش است،تااین انسان مغرور و از خود راضی کمی در اندیشه فرو رود که در روز اول چه بوده ؟آری این موجود که از پست ترین .ناچیز ترین ذره بوجود آمده ،با مشقات ودر زمان طولانیبزرگ شده تا انقدر قوی شده که در مقابل خده بایستد اگر انسان به فکر ضعف و حقارت خود بیفتد هرگز گردنکشی نمیکند که بخواهد با قدرتی که خدا به او داده با او مجادله کند
آیا نمیتوان با نیم نگاهی به اولین گام خلقت که محصور در آب گندیده ایست دامن از معرکه خصومت ورزی با خالق برچید؟
مگر انسان نمىبیند که ما او را از نطفهاى آفریدیم ؟ چطور با وجود این دشمنى آشکار شده است ( 77 ) .
ا و لم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین در این آیه به مساله قیامت که در سابق خاطرنشان کرده بود برگشت نموده و به دنبال انکار مشرکین براى اثبات آن احتجاج مىکند و بعید نیست که بیان تفصیلى مطالب مشرکین باشد که جمله فلا یحزنک قولهم ... اشاره اجمالى بدانست .
و مراد از رؤیت - دیدن علم قطعى است ، نه دیدن به چشم .
و معنایش این است که : آیا انسان علم قطعى ندارد به اینکه ما او را از نطفهاى خلق کردیم ؟ و نکره آوردن نطفه به منظور تحقیر آن است .
و کلمه خصیم به معناى دشمنى است که بر خصومت و جدال اصرار مىورزد .
و استفهام در آیهاستفهام تعجبى است ، و معنایش این است که : از عجائب این است که انسان مىداند که ما او را از نطفهاى حقیر و پشیز آفریدیم ، با این حال ناگهان دشمنى سرسخت براى خود ما مىشود . نخست دست انسان را مىگیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بىارزشى بیش نبود مىبرد ، و او را به اندیشه وا مىدارد ، مىگوید : آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او آنچنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق رشد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد ؟ چه تعبیر زنده و گویائى ؟ نخست روى عنوان انسان تکیه مىکند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى و هر مقدار دانشى مىتواند این حقیقت را دریابد .
سپس سخن از نطفه مىگوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بىارزش است ، تا این انسان مغرور و از خود راضى کمى در اندیشه فرو برود
و بداند روز اول چه بود ؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز مبداء نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمىشود از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند ، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت ! مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره مؤمنون در درون رحم مىباشد ( مرحله نطفه ، سپس علقه ، بعد مضغه ، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها ، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت ، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت ) .
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت ، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید . آرى این موجود ضعیف و ناتوان آنچنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت الله برخیزد ، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد ، و مصداق روشن خصیم مبین شود .
جالب اینکه : تعبیر خصیم مبین ( جدال کننده و پرخاشگر آشکار ) .
داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف که ظاهرا قرآن به هر دو جهت در اینجا ناظر است .
از یکسو این کار جز از انسانى که داراى عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد ساخته نیست ( و مىدانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است ، و سخنانى که محتواى آن قبلا در اندیشه حاضر مىشود ، سپس در قالب جملهها قرار مىگیرد ، و مانند گلولههائى که مسلسلوار به هدف شلیک مىشود از مخارج دهن بیرون مىپرد ، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمىشود . و به این ترتیب قدرتنمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده مجسم مىکند .
اما از سوى دیگر : او یک موجود فراموشکار و مغرور است ، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار مىگیرد و به مجادله و مخاصمه برمىخیزد ، زهى بیخبرى و خیره سرى ! براى بیخبرى او همین بس که او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندانشکنى پیدا کرد ، و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت : چه کسى مىتواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است ؟ ! ( و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظام و هى رمیم ) .
ترجمه آیه : آیا آدمی که اکنون خصمی آشکار است ، نمی داند که او را از نطفه ای آفریده ایم؟
(Does not man see that We have created him from the small seed? Then lo! he is an open disputant)
این آیه به نوعی به مساله قیامت برگشت نموده و می گوید : آیا انسان علم قطعی ندارد به اینکه ما او را از نطفه ای خلق کردیم ؟ نکره آوردن نطفه به منظور تحقیر آن است و کلمه خصیم به معنای دشمنی است که بر خصومت و جدال اصرار می ورزد ضمن اینکه استفهام در آیه استفهام تعجبی است و معنایش این است که : از عجائب این است که انسان می داند که ما او را از نطفه ای حقیر و پشیز آفریدیم ، با این حال ناگهان دشمنی سرسخت برای خود ما می شود.
اگر ما سرآغاز و منشأ آفرینش خود را به یاد بیاوریم برخی کارهایی را که نباید انجام دهیم ، انجام نخواهیم داد.
اگر پیدایش خود را از یاد نبریم هرگز در برابر خدای متعال به ستیزه جویی و مجادله نمی پردازیم ، بلکه شکر او را به جا می آوریم از اینکه ما را آفرید و به ما قدرت تفکر و اندیشیدن داد.